محمد مسعود همه زندگیمون

ماه رمضان

فرا رسیدن ماه مبارک رمضان بر تمام مامان های مهر بان و مسلمانان تبریک می گویم ان شاالله ماهي پر از خير و بركت در پيش داشته باشيم ...
11 مرداد 1390

عروسی عمو حمید

  تو یکی از روزهای زمستان عمو حمید ازدواج کرد شما ان موقع ٣ ساله بودی   تو هم خیلی خوشحال بودی و میرفتی و میومدی و میرقصیدی     بعد عروسی به خاطر رفت وامد زیاد سرما خوردی و این عروسی از دماغ من در اوردی پسر شیطون       ...
10 مرداد 1390

محمد مسعود عاشق ماشین و تفنگ

پسرم از موقعی که فهمیدی اسباب بازی چیه فقط با توپ و ماشین و تفنگ بازی میکردی مرتب ماشینها و تفنگهای مختلف با هر کس که بیرون میرفتی میخریدی الان هم که ٥ سالته ماشین میخوای از ماشین سیر مونی نداری به بابات میگی بخر اگر نخر به بابایی میگه اگر اون نخر به عمو حمیدت زنگ میزنی بعضی موقعها واقعا گیر میدی ول کن هم نیستی و منو عصبانی میکنی ولی کو گوش شنوا اینم عکست با تعداد کمی از ماشینهات   این تفنگ مامانی از مکه برات اورده بود که الان فقط نصف اون مونده                             ...
10 مرداد 1390

عید 1387

سال 1387 محمد مسعود 1 سال و 2 ماهه بود ما طبق هر سال عید به شهر پدري باباي محمد مسعود رفتيم محمد مسعود عاشق اونجاست  چون اونجا راحته فضاي باز داره از خاك بازي تا اب بازي و اتيش بازي بگير همه انجام ميده نزديك اون روستا امام زاده هاي زيادي داره كه ما اون سال عيد به يكي از امام زاده ها بنام امام زاده دچان رفتيم محمد مسعود هم زيارت كرد زيارتت قبول پسرم     محمد مسعود و باباش در امام زاده   محمد مسعود و باباییش (پدر بابا رضا ) کنار شومینه در دیار پدری ...
3 مرداد 1390