محمد مسعود همه زندگیمون

استخر توپ

1390/4/27 18:46
نویسنده : مامان الهام
350 بازدید
اشتراک گذاری

يك روز عصر بابا رضا كه از سر كار اومد ديديم يك كيسه خيلي بزرگ دستش

ازش ژرسيديم چيه بازش كرد يك عالمه توپهاي رنگي كوچك با يك استخر رنگي خريده بود

كلي ذوق كردي مي پريدي وسط توپا ميخنديدي   خيلي خوشحال بودي بابا رضا هم كلي خوشحال بود كه تونسته بود تو را شاد كنه

niniweblog.com

استخر باد كرد توپا توش ريخت تو هم رفتي تو استخر و بازي كردي

وقتي بزرگتر شدي مي خواستي اب بازي كني ماهم استخر مي خواستيم ببريم تو حمام اما ماماني گفت بذاريد تو حياط خلوت  ما

انجا هم سر پوشيده هست وهم اب داغ داره برديم انجا پر از اب كرديم تو ميرفتي توش اب بازي ميكردي كلي ذوق ميكردي

niniweblog.com

دست ماماني درد نكنه و بخاطر تمام زحماتي كه كشيده تا الان ممنونيم  ان شالله محمد مسعود كه بزرگ شد جبران كنه

niniweblog.com

الان هم كه 5 ساله هستي تابستونا استخر ميبري تو حياط خلوت ماماني و شنا يكني و اب بازي

استخرت سوراخ كردي بابا رضا يكي ديگه قشنگتر امسال خريده تو هر رو ميري توش همراه با حيواناتت اب بازي ميكني

دست بابا رضا هم درد نكنه بخاطر زحماتي كه ميكشه براي گل پسرش

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان زهره
27 تیر 90 9:13
مامانا همیشه مهربونن. سلام منو هم به پسر گلت برسون. انشائالله که روزی بدانند مادر و پدر برای به ثمر رسوندن آنها چه زحماتی رو تحمل کردن.