استخر توپ
يك روز عصر بابا رضا كه از سر كار اومد ديديم يك كيسه خيلي بزرگ دستش
ازش ژرسيديم چيه بازش كرد يك عالمه توپهاي رنگي كوچك با يك استخر رنگي خريده بود
كلي ذوق كردي مي پريدي وسط توپا ميخنديدي خيلي خوشحال بودي بابا رضا هم كلي خوشحال بود كه تونسته بود تو را شاد كنه
استخر باد كرد توپا توش ريخت تو هم رفتي تو استخر و بازي كردي
وقتي بزرگتر شدي مي خواستي اب بازي كني ماهم استخر مي خواستيم ببريم تو حمام اما ماماني گفت بذاريد تو حياط خلوت ما
انجا هم سر پوشيده هست وهم اب داغ داره برديم انجا پر از اب كرديم تو ميرفتي توش اب بازي ميكردي كلي ذوق ميكردي
دست ماماني درد نكنه و بخاطر تمام زحماتي كه كشيده تا الان ممنونيم ان شالله محمد مسعود كه بزرگ شد جبران كنه
الان هم كه 5 ساله هستي تابستونا استخر ميبري تو حياط خلوت ماماني و شنا يكني و اب بازي
استخرت سوراخ كردي بابا رضا يكي ديگه قشنگتر امسال خريده تو هر رو ميري توش همراه با حيواناتت اب بازي ميكني
دست بابا رضا هم درد نكنه بخاطر زحماتي كه ميكشه براي گل پسرش