محمد مسعود همه زندگیمون

شلوغ ترين نوزاد

1389/12/2 0:31
نویسنده : مامان الهام
397 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم تو ازهمه نوزاداي ديگه بيشتر گريه ميكردي

مدام ميخواستي شير بخوري تا خوابت ميرفت ماماني توميذاشت سرجات چند دقيقه بعد گريه ميكردي تا دوباره بيايي پيش من بچه هاي ديگه همه خواب بودند فقط صداي تو شنيده ميشدي اخه ميدوني اونا همشون دخمل بودند و مظلوم فقط تو پسر بودي قلدر وزورگو

محمدم خواب هم از من وهم از ماماني وبقيه توي بيمارستان گرفته بودي

اي كلك ميخواستي همش پيش من باشي اره موفقم شدي تا صبح پيش خودم خوابيدي منم كيف كردم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

دایی و زن دایی یاسمن بانو
11 اسفند 89 5:10
وقتی اسفند میاد دل من پر می زنه به کودکیم. به 20 سال پیش. به 10 تومن عیدی بابا. به رابین هودی که هر سال عید یه بار میدیمش. به رمی و مامانش. به جنگهای نوروزی. به .... راستی کاش به خاطر عیدام که شده میشد بچه بودیم.