محمد مسعود همه زندگیمون

اولين نوه

محمد مسعود جان تو اولين نوه از طرف خانواده مادري هستي براي همين براي همه عزيزي قبل از اينكه بدنيا بيايي همه براي تو خودشون ميكشتند ماماني بابايي خيلي زحمت كشيدندبراي سيسموني تو بهترينها برات گرفتند خاله هات هم خوشحال بودند   خانواده پدريت هم خيلي خوشحال بودند مخصوصا عمو حميد وعمه شيرين همه براي بدنيا امدنت لحظه شماري ميكردند   ...
18 تير 1390

عشق بابايي به نوه اش محمد مسعود

  پسرم بابا لطفي خيلي تو را دوست داشت و دارد به حدي كه هر روز قبل از اين كه به سر كار برود اول مي امد تو را ميديد و بعد مي رفتو شب به شب هم مي امد پيشت و با تو صحبت ميكرد و تو هم با زبان قان و قون جوابش را ميدادي ان قدر لبت را غنچه ميكردي كه جوابش را بدهي كه خسته ميشدي ...
18 تير 1390

شلوغ ترين نوزاد

پسرم تو ازهمه نوزاداي ديگه بيشتر گريه ميكردي مدام ميخواستي شير بخوري تا خوابت ميرفت ماماني توميذاشت سرجات چند دقيقه بعد گريه ميكردي تا دوباره بيايي پيش من بچه هاي ديگه همه خواب بودند فقط صداي تو شنيده ميشدي اخه ميدوني اونا همشون دخمل بودند و مظلوم فقط تو پسر بودي قلدر وزورگو محمدم خواب هم از من وهم از ماماني وبقيه توي بيمارستان گرفته بودي اي كلك ميخواستي همش پيش من باشي اره موفقم شدي تا صبح پيش خودم خوابيدي منم كيف كردم . ...
2 اسفند 1389

انتخاب اسم برا ي تو

پسرم هر كسي براي تو اسمي انتخاب ميكرد يكي اسم باستاني يكي اسم عربي ولي ماماني فرشته اسم محمد مسعود انتخاب كرد ميگفت اسم اصلي امام زمان هست من وبابا رضا از اين اسم خوشمون امد وهم به احترام ماماني اين اسم را براي تو در نظر گرفتيم ان شاالله رهرو امام مهدي هم باشي ...
28 بهمن 1389